گر به چشم همه ي اهل خدا ، محترميم
قصه اين است كه با شاه نجف ، هم قسميم
به خدا بي غم اربابْ حسين ، مي ميريم
اصلا انگار كه ما لازم و ملزوم هميم
در عزاخانه ي او مُحرم مشكي پوشيم
كربلا ، قبله و ما گرم طواف حرميم
از در پادشه عشق ، گدايي ، شاهي ست
ما در اين راه ِخدا خواسته ، ثابت قدميم
مگذاريد كه اين شعله ي حق كهنه شود
بايد از نو به تنور دل ِ آدم ، بدميم